qap man

ساخت وبلاگ
سلاماول ازهمه عیدتون مبارک ان شاالله سال جدیدسال خوبی برای همه مون در همه احوال واموراتمون باشهدیماه سال قبل قراربودبابام بیاداینجاچشمش روعمل کنه که اومددکتردیگه عمل نکرد برااردیبهشت امسال میخوادبیادعمل کنهبهمن ماه درگیریکم تغییرات توی خونه بودیم اشپزخونه رویکم تغییرات دادیماسفند همسر 5اسفند تهران رفت من باهاش نرفتم راستش هرچی فکر کردم دیدم نمیتونم کثیفی روتحمل کنم ازهمسرکلی معذرت خواهی کردم ونرفتم همسر5رفت 13بلیط برگشت باقطار داشت که 14اسفند اینجا رسید دیگه ماه رمضون اومدمثل هرسال کلی نذری داشتیم درست کردم پخش کردم اینبارپری با خیلی تاخییر اومد حدود 2دوهفته تاخیرداشت فکرکردم خبری هست کلی خوشحال بودم ولی متاسفانه دوم رمضون اومد کلی گریه کردم برای خودم سوگواری کردممیخوام سعی کنم ولش کنم ولی همش بچه توفکرو.خیالم هستیه نفرشماره یه خانم تواینستاروگذاشته حلوی گرم میفروشه برای رحم که گرم بشه بچه داربشیم اونم خریدم خوردم فعلا که خبری نیستدچار افسردگی شدم حوصله کار کردن ندارم خوابم هم مرتب نیس باقرص خواب میخوابمیسری مشکلات برام پیش اومده درحیطه کارم که باعث شده استرس بگیرم ودلشوره بگیرمدلم میخوادخدایه بچه سالم بهم بده یا فکربجه روازتوسرم ببره بیرون که اینقدغصه اش رونخورمیکی دیگه ازهمسایه ها کلا 4ماه بودعروسی کرده بود اونم حامله شد وبچه اش بدنیا اومده ازمنم خیلی کوچکترهدلم خیلی گرفته خداهمیشه هوام روداشته نمیدونم چرا یه اولادبهم نمیده 8سال شد که التماسش میکنم یه اولادبدهروزعیدفطر سالگردازدواجمون بود دیگه همون روزهم اول لبتاپمون خراب شد بعدمادرهمسر باعث ناراحتی همسر شد دیگه هیج برنامه ای نریختیم کلی دوتاییمون گریه کردیمحالا احتمالا اخرهفته باهم یه جسن دوتایی میگیرمالبته قراره ا qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:55

سلامفکرنمیکردم این مدت طولانی گذشته ومن اینجا ننوشتم حالا یماه ذیگه همسر میخوادبره تهران اینبار باهاش نمیرم بخاطر اخلاق ورفتارهاری مادرش .همسرخودش هم راضی ترهست که خودش بره ومن نرم چون اونجا علاوه بررفتارهای مادرش بایدغصه منم بخوره که توفشار وعذاب هستمبرای روز زن همسر بهم نقدی کادودادهماینکه زنجیر طلایی برام خرید وهم دوتاگلدون گل خوشگل .نهارهم بیرون ذعوتم کرددستش درد نکنه وقتی پول داشته باشه خدایش برام چیزی رودریغ نمیکنه خداحفظش کنه همسر همه زجرها وبدبختی هایی که کشیدم رو برام تبیل به خاطره کرده از بس دوستم داره احترامم داره حواسش بهم هست خدایا همه دختران روشوهری مهربون وخوب مثل همسر بده همه زنها اینجرعشقی رو حس کنندخودم ازالان غصه ام گرفته که همسر بره چیکارکنم دلتنگش میشم خیلی بهم وابسته هستیم اینقدر خودش همه کار میکنه که وقتی کنارم نیست حس میکنم فلج هستمخدایا همیشه برام سلامت نگهش دار الهی امینروزگارم میگذره با گریه وغصه برای نداشتن فرزند وتنبلی که هنوز باهام هست طبق معمول ورزش نمکنم شبها سعی میکنم غذا نخورم که مثلا لاغر بشم ولی خبری نیست ولی وزنم ثابت شده نه لاغر شدم نه چاق بازخداروشکر چاقترنشدمدوهفته دیگه پدرم میخوادبیادخونه امون چشمش روعمل کنه اینم ازالان استرس گرفتم که چیکارکنم چی درست کنم امیدوارم خوب پیش برهبرای روزرفتن همسر به تهران هم استرس دارم حالا هنوز بلیط همنگرفته خداکنه همه چیز ختم بخیر بشهحوصله همسایه ها هم ندارم اینقد پز مادرشدن وبچه هاشون رومیدن که همش تودلم غصه میخورم دروغ چرا گاهی حسودی میکنمنه حوصله کتاب خوندن دارم نه حوصله کارهنری انجام دادنخونه امون نیاز به یه نظافت اساسی داره بشدت پرازگردخاک هست حوصله تمییز کردن ندارم کارم یه ظرف شستن ونهاردرست کرد qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 13:36

سلامخب ازوقتی که ازتهران اومدیم کارخاصی نکردمتردمیلمون خراب شد دیگه همسایه ها هم برا ورزش نمیاندوسری مهمون داشتیم که خداروشکر خوب بود همه چیزپری اومد اینسری خوذم روکنترل کردم فقد یه شب خیلی گریه کردم بابت اومدنش وحامله نشدنورزش هم اغو شده حوصله ندارم وقتم رو به بیهودگی تو اینستا تلف میکنمخیلی بدهست روزهام داره میگذره کارمفید نمیکنم دلم برا خودم میسوزه که عمرم داره میره ومن هیج کاری نمیکنمفیشیال پوست صورت رفتم الکی خرج کردم500تومن هزینه الکی کردم اصلا بدرد بخور نیست همه اون کرم ها روخودم داشتم فقد اون بادستگاه رو صورتم میپاشید خودم اینجا بادست میزنم به صورتم الکی الکی بود ازاینکه پولم هدر رفت ناراحت شدم واقعن ارزش نداشت25اذر سالگردعقدمون هست اصلا برنامه ندارم 26شهادت خضرت فاطمه میخوام مثل هرسال اش بدم ولی شک دارم اصلا بدم یانهچون اش درست میکردم که نگاهم کنه بهم اولادبده میبینم بهم اولاد نمیده خو وقتی حاجتم نمیده چرا درست کنم ؟راستش به شک افتادم همسر میگه هرچی خودت تصمیم داری وفکرمیکنی درسته انجام بدهوزنم هم هیچ تغییری نکرده لاغری خبری نیستبرا تقویت رحم وتخمدان رفتم نزدیک دومیلیون قرص ودارو گرفتم خدا کنه جواب بده و.من خدازده مادربشمازاینکه بحوصله هستم تنبل هستم ازخودم بدم میاد من خاک تو.سر باید یذره همت داشته باشم کاری کنم هیج کاری نمیکنم دهنم بازه به رغر کردن .پز دادن ورویایبافیخیلی خیالپردازی میکنم برا بچه دار شدنبرا نویسنده شدنبرامشهورشدنولی همش فکر وخیال هست یکذره تلاش نمیکنم کارم شده فیلم دیدن کتاب خوندن نهایت یه وعده غذا پختن واینستا چرخیدنخدایا کمک کن خدایا من بنده بدی هستم توبفریادم برس کمکم کنخدایا چشمم به رحمت توهستش مثل همیشه + نوشته شده در شنبه یازد qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 21:09

سلامما دوشنبه اول ابان رسیدیم تهران ساعت طرفای کی ظهر بود خواهرشوهر رو بلاخره دیدیم گرم ومهربون برخورد کرد یساعتی بیشتر نبود بعدرفت خونه مادرشوهرش فرداش هم ازاونجا رفت فرودگاه ورفتبگم که از خواهرشوهر چندان خوشم نیومد یه زن متاهل پنچاه چن ساله هست مارفتیم حتی برامون غذا هم درست نکرده بود گفت روز قبل غذا درست کردم تویخچال هست واقعیت غذاش هم اینقدر کم بود که اندازه مادرپدرش هم بزور شد دیگه من وهمسر از غذایی توراهمون که مونده بود چن لقمه خوردیم منکه بزحمت دوسه لقمه خوردمبعد خواهرشوهر دفعه اول بود منومیدید یه ست چرم کیف پول که ازایران هم خریده بود بعنوان سوغاتی بهم داد بهم برخورد فکر میکردم یه چیز باارزش یا طلا میده حداقل چیزی که بذرذ ادم بخوره کیف پول زشتی هم بودخلاصه که خوشم نیومد برا شوهرهم دوتاتیشرت ودوتاپیراهن اورده بودلبته مقداری خوراکی هم گرفته بود خلاصه که چندان نظرم روجلب نکردبعدخواهرشوهر باپدرومادرش هم بحثش شده بود چندان میونه اشون خوب نبود خلاصه که یساعت کمتر شاید حتی بشه گفت 30-40ذقسقه بیشتر ندیدیمشما تا دهم ابان اونجا بودیم نگم براتون از کثیفی مادرشوهراینبار علنا جلو من کثیف کاری میکردیه کارایی میکرد که کلی گریه میکردمزبونش تند وتیز هست خیلی مظلوم نمایی میکرد روزای اخر اینقدر حالم روحی وروانی بد بود که اشکم جاری بود بزحمت اونجا چیزی مخوردم بااینکه اشپزی روخودم میکردم ولی کثیفی مادرشوهر رومخم بود این نجاست اذیتم میکرد همه جا میترسیدم نجس باشه میشستم ولی باز مادرشوهر نجس میکرداینقدحالم بود که همسر گفت میخوای بلیط بگیرم برگردی 3-4روز مونده بود به برگشتمون گفتم تحمل میکنم زشته زودترازتوبرگردم بگن شوهرت کو .خوشایندنیست بدون توبرگردمخلاصه به هربدبختی بود تحمل کردم کلی qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 12:44

سلامخرداد ازتهران اومدیم وتواین چندماه چن باری ازهمسر خواستم که بره تهران سری به مادروپدرش بزنه که نشد بره راستش خودم نمیخواستم برم حوصله کثیفس .حرفای مادرشوهر روندارمدیگه برا فردا بلیط گرفتیم وخواهرشوهر ازخارچه اومده روز5شنبه ایران و سشنبه هم برمیگرده ما دوشنبه میرسیم وبرای اولین بار بعداز8سال ازدواج من خواهرشوهرم رو میبینمراستش خواهرشوهر ادم خاصی هست اصلا کاری به کار کسی نداره یادمه حتی تبریک ازدواجمون رودوسه ماه بعد گفت کادو که هیچی نداد به همسر میگفتم یعنی میشه خواهرت بهمون کادو ازدواج بدهگفتم کاش یه نیمست طلا بده وضعش خوبه همسر کلی خندید گفت فکر نمیکنم توقعی نداشته باشبخدا هرچی خونواده همسر مهربون نیستن همسرخودش ماهه البته پدر همسر هم خوبه خدایش هوام رو دارهخلاصه که فردا راهی سفر هستیم ودلشوره استرس هم دارم هم برا دیدن خواهرش وبرخورد بااون وهم اینکه خدا بدادم برسه با بوی بد وکثیفی خونهیه ده روزی هستیم تواین ده روز طبق معمول قبل بشور بساب بامنهاونجا حتی دسشویی رفتن هم سختمههمسر جلو پدرومادرش روش نمیشه بهم محبت کنه همش توخلوتی نازم رومیکشه ومحبت میکنهالبته الان که داریم میریم پولمون به خرید طلا نمیرسه دلم میخواست یه زنجیرگردنی بگیرم ولی پولمون نمیرسه حالا منم غرمیزنم چرا بیام وقتی پول نداریم خرید کنیم بیام اونجا سگ سیاه افسردگی روبغل کنم با حرفای مادرت واون کثیفی ووووخداوکیلی همسر هیجی نمگه همش محبت میکنه میدونم اینرفتارم بد هست ولی چه کنم همش ذلم میخوادغربزنم واقعن دوست ندارم برم مادرهمسر همش ناله میکنه وقتی که میخوایم برگردیم بیشترگلایه وناله میکنه باحال بد برمیگردیم خصوصا همسربرا همین اینجور رفتن ها رو دوست ندارمخدایا بهم صبر بده خدایا سفرخوبی داشته باشیم توش اشک ونا qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 19:24

سلامماه مهر اومد ومن هنوز انگیزه وحوصله ندارم دارم هی خداروشکر میکنم بابت اینهمه لطف ومحبتی که بهم ذاذه ولی چون بچه ندارم نمیتونم ازخداراضی باشمدرحالیکه خدا به من بهترین چیزا روداده بهترین همسر رو دارم درسته وضع مالی انچنان عالی نداریم ولی متوسط روبه بالا هستیم خداروشکر لنگ نمیمونیم ولی من همش غصه سن بالام رومیخورم واینکه بچه ندارمراستش خودم هم تنبلی میکنم تلاش میکنم لاغر بشم ولی خو خبرچندانی نیستخسته ام دلم میخواد بدن دکتررفتن بارداربشم ازدکتررفتن استرس دارم میترسمهرماه منتظرم ولی خبری نیست خدایا چقدرغصه بچه نداشتن روبخورم خدایا همیشه بهم لطف داشتی ورحم کردی تروخدا بازم بهم رحم کن این عشق مادرشد روازم نگیربشدت دلمگرفته .حالا بخاطر سالگردمون ظهر نهارمیخوایم بریم بیرون وکادوبراخودمون گل بخریم براخونهتولد پیامبرمیشه سالگرد عقدمون الان وارد8سال شذیم هشت ساله که باهمیم ولی هنوز بچه نداریم سه بار سقط کردم خدا کاش منولایق مادرشدن بدونهتواین 8سال بیشترازقبل عاشق هم شدیم وهستیم هوای هم روداریم همدیگه روباهمه عیب هامون پذیرفتیم خوشبختیم ولی خوشبختیمون صدای خنده کودک رو کم دارهخدایا میشه نگاهم کنی ؟میشه دوستم داشته باشیخدایا یه اولادسالم خدایا خودت میدونی بااشک دارم مینویسم بهم رحم کن نگاهم کن خدایا بفریاددلم برسخدایا دلم روشادکن خدایا من بدترین بنده ات نگاهم کن فرزندسالمی نصیبم کن ای خداخدایا شکرت + نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴ ق.ظ توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد  |  qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 14:36

سلامماه قبل هم پری اومد ومنم باوجودی که بخودم قول داده بودم گریه نکنم گریه کردمدلتنگ هستم چون بچه ندارمدلخوشی هام اصلش برمیگرده به بچه داشتن که من ندارمخداروشکر زندگیمون خوبه ولی خونه سوت وکوره .فیلم میبینیم کتاب میخونیم یا سرمون توگوشی هست درسته حرف میزنیم قرون صدقه هم میریم عاشقانه زیاد داریم ولی جای خالی فرزند واقعن نمایان هستدارم سعی میکنم لاغربشم فعلا چند کیلویی وچن سانتی کم کردمدلم از دست همسایه ها گرفته ادمهای قدرنشناسی هستن البته تقصیرخودم هست اینقد محلت کردم که الان وظیفه ام میدوننحوصله نه کار دارم نه درس نه یادگیری چیزیدلم فقد بچه میخواد که اونم همش التماس خدا میکنم ولی خداخدایا من بدترین بنده ات هستم ولی همین بنده بد ازت یه خواهش داره التماست میکنم بهم رحم کنیه اولاد سالم نصیبم کنخدایا دراوج ناباوری همسر وبهم دادی الان داره میشه 8سال تروخدا بهم اولاد بدهخسته شدم ازبس قسمت دادم التماست کردم ازامامان وپیامبران نذر کردمخدایا دلت برام بسوزه ازاینهمه نگاه دلسوزانه ازاینهمه متلک وحرفازاینکه سنم داره میره بالاخدایا به بزرگیت بهم رحم کن خدایا نگاهم کنخدایا بفریادم برسخدایا دلم گرفته کمکم کنخدایا زجرم نده اینهمه به ادمهای فقیر بیسواد کسایی که شعور والدین شدن رو ندارن هی زرت زرت اولاد میدی خب به منم نگاه کنخدایا از دستت عصبانی ام که بهم رحم نمیکنی نگاهم نمیکنیخدایا دلخوشی بهم بده + نوشته شده در شنبه هجدهم شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۷ ق.ظ توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد  |  qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 61 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 20:25

سلامباز طول کشید اینجا نوشتنمصفحه کلید سیستمم مشکل داره برا همین سختمه نوشتن یکی از دلایل دیر نوشتنم همینهبگذریم خب اخرای اردیبهشت بود که رفتیم مسافرتاول رفتیم اصفهان 3-4روز موندیم تولدم اونجا بودیم خوب بود ولی خو یکمی هم سخت بود کلا ادم خیلی خوش سفری نیستم درکل بد نبودبعدازاونجا رفتیم تهران یهفته پیش مادرشوهر بودیم اصلا کادو تولد بهم ندادنکلی تیکه هم شنیدم فقد خاله همسر بهم بلوز و یه تومن پول داد دیگه دوروز هم توراه بودیم که برگشتیم خونهبا ماشین خودمون رفتیم کلی هم از مادرشوهر حرف شنیدم چرا با ماشین رفتیمحالا ما اومدیم ماشنبه اومدیم وفردا جمعه خواهرشوهر میخواد بیاد ایرانالبته خونه مادرش اینا نمیمونه میره خونه مادرشوهرشواقعیت مادرشوهر ازبس راه نرفته پاهاش ازکارافتاده ولگن زیرش میزارن حموم نمیره بهداشت رعایت نمیکنه بشدت بو بد میده وخونه اشون کثیفهاین یهفته که اونجا بودم 2-3تا وایتکس استفاده کردم متاسفانه اصلا تمییز نیستن مادرشوهر که حتی نجاست رو رعایت نمیکنهپدرشوهر کمی بهتره ولی خو اونم کرکثیف هستخیلی سختم بود کلا راحت نبودم من یکی با بوی بد یکی مو خیلی مشکل دارم که دقیقا این دوتا هم زیاد بودولی بنده خدا همسر خیلی هوام رو داشت مراقبم بود عوام رو داشت خداحفظش کنه الهی امیننزدیک 2-3ن.کم فقد پولکی وگز خریدیم برا سوغاتی خیلی خیلی خیلی گرونی هستهمسر کادو تولد چیزی بهم نداد فعلا گذاشتیم تا بعدباید دندونپزشکی هم برم که اونم خداب خیر بگذرونهپری طبق معمول چندروزه تاخییر داره ازیه ور بخودم امید میدم از یه ور میگم این تاخییری هرماهه هستنمیدونم چی پیش میاد از طرفی میدونم خودمم مقصرم چون باز دارم پزخوری میکنم وشکم لامصب خیلی دار بزرگتر میشه کاش میتونستم این شکم رو کوچیک کنمخدایا چشمم به qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 0:37

سلامخب ماه قبل پری اومد همه غم دنیا رو به دلم ریخت اخرای خرداد نوبت دندون داشتم رفتم سه تا ایمپلنت وسه تا روکش قرارشد انجام بدهکلی هزینه اش شد همه پس اندازمون رو دادیم از خواهرم قرض گرفتیم بقیه روهم قرارشد تا وقتی روکش ها روبزارن بگیرنباوجوداینکه همش دکترمیرفتم برا دندونها .زیاد اومید نداشتم اینماه خبری بشه ولی همچنان امید هم داشتم که نشد ودیروز پری اومد دیشب یعالمه گریه کردم اخرش بااقرص خواب خوردممن دچار مشکلات فراوانی هستم ادم مضطربی هستم همیشه دلشوره واسترس میگیرم وچاق هم هستم اینها عواملی هستن که یک دکتربهم گفت مانع از بارداریم میشن دغدغه های کاری اذیتم میکنن نمیتونم کارم روول کنمتنبل شدم باید یه کاری که توی جامعه باشه برای خودم پیدا کنم کارای پشت سیستمی وتوی خونه بهم حال نمیدهدلم میخوادیک فروشگاه اینترنتی داشته باشم ولی میترسم فروش نکنم وضرر کنمنمیدونمخسته ام دلم بچه میخواد هفته قبل یه همسایه قدیمی اومد همون همسایه که یباردیگه هم نوشتم بهمم گفت مادرنیستی درکی ازمادرشدن نداریخودش حرف الکی میزنه شوهرش الدنگ وچاخان هست ازهمه توقع کمک دارن ولی خودشون بدردهیشکی نمیخورن بعد وقتی بچه اش اوضاعش داغون بود چی گفتم بهش برخورد کلی حرف زدبقیه همسایه ها هم ناراحت شدن که چرا این اینقدر نمک نشناس هست خدایش من خیلی هواش رو داشتم توکورنا مادرخودش نمیتونست پیشش بمونه من رفتم شب توبیمارستان بالاسرش بودم تا صبچندین بار نصف شب شوهرش مریض شد یابچه اش من همسرم بدادشون رسیدیم بعد پرو پرو میگفت همسایه به چه درد میخورهبچه هاش مشکل دارند بفکراینکه ببردشون پیش دکتر نیس فکرمیکنه بچه فقد شکم پر میخواداخه خدا چرا به اینا که پدرومادری بلد نیستن اولاد میده؟خدایا دلم ازت دلگیره میدونم بهترین همسر روبهم qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 0:37

سلاماوایل اسفند رفتیم تهران خونه مادرشوهر ایناتارسیدیم روز بعدش انفولانزای سختی گرفتم همش تب داشتم وبیماربودم فقد ظهرها بزحمت نهاری درت میکردم 8روز اونجا بودیم سختم بود تا برگشتیم بنده خدا همسر همه جوره هوام روداشت ولی خب هرزگاهی غر میزدماومدیم همش مهمون داشتیم یه روز حواسم نبود وایتکس وجوهر نمک باهم ریختم مردم وزنده شدم تا چندروز ریه وقفسه سینه ام میسوخت سرفه هام بدتر شده بودخونه تکونی نکردم حالی برام نمونده بودکه خونه تکونی کنم یکم جمع جور کردیم باهمسرهمسر عیدی اداره روبهم داد برا خونه خرید کردم برا خودم چیز خاصی نخریدم همش خرج خریدخونه وموادغذایی میشه ازبس همه چیز گرون شدهبرای همسر یه ایرپاد گرفتم کلی ذوق کرد خداروشکر خوشش اومداول رمضون مثل هرسال افطاری دادیم توخونه .خداروشکر خوب بود اش رشته ونون پنیراینا بود حسابی خوششون اومد یه 10-12نفری مهمون داشتیمبعدرفتن مهمونا پری اومد واخرشب باز یعالمه گریه کردم یه جورایی حالم ازخودم بهم میخورهچاق شدم بچه ندارم حوصله هیجکاری ندارم فقد زبون درازی دارم حس بیفایده بودن میکنماشکم همش میاد گریه میکنم خیلی زیاد غصه نداشتن بچه رو میخورمحسرت بچه خیلی تودلم هست نمیدونم خدا چرا اینجوری تنبیه ام میکنهاسال 7سال اززندگیمون میگذره دارم میرم تو43سالگی ولی یه زن چاق تنبل بی بچه هستمخدایا بهم رحم کن بهم رحم کن بهم رحم کندلم خیلی گرفتهراستی عیدتون مبارک امیدوارم دل شما شاد باشه وخدا براتون بهترین ها رورقم بزنه الهی امین + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۶ ب.ظ توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد  |  qap man...ادامه مطلب
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 10 فروردين 1402 ساعت: 16:48