دلم خیلی گرفته

امشب دلم میخواست میرفتم یه جای دور پای یه منبر  ومث یه خانم غریبه چادرم رو توروم میکشیدم واخ وندمیخوندومن ازته دل گریه میکردم ولی حیف که سعادت ندارم اشکام میان ولی چه فایده دلم ترکیدن بغضی رومیخوادکه چن روزه وگلومه

نمیدونم ازخدا گله کنم یا شاکرش باشم ازش شاکرم که عشقم روبهم داده ولی ازش دلگیرم چرا منو اینهمه دیوونه عشقم کرده نمیتونم هیج گله ای ازعشقم روبدل بگیرم گاهی اوقات ازدسش ناراحت میشم ولی میبخشمش نمیتونم باهاش قهرکنم وچقدهم من بدشانسم هردفعه که بینمون حرف وگله ای پیش میاد عشقم پاپیش نمزاره ومن باب حرف زدن روبازمیکنم

عشقم باهمه خوبی هاش مث خیلی ازمردها بلدنیست نازبکشه قربون صدقه بره فکرمیکنه همه اینها وقتی درسته ومفهوم پیدامیکنه که کنارم باشه درحالی که من ازهمین راه دوربا حرفها وکارهاش عشق ونازکشیدنش روحس میکنم

گاهی فک میکنم مازنها موجدات بدبختی هستیم همه چیزمون به احساساتمون بنده بدون احساس میتونستیم قوی تر باشیم

عشقم بامادرش قهره خودش غذا درست میکنه امروزبیرون بودازش خواهش کردم برای خودش غذای پلویی بگیره چن باربهش پیام دادم تاکید کردم همش منتظربودم امشب عشقم بگه رفتم فلان غذا روگرفتم وخوردم ازاین حرفا ولی اون هزاربهانه وتوجیه اوردکه چرا اینکاررونکرده درحالی که بهم گفته بودچشم

وبعدازحرفاش گفتم که ازش توقع داشتم حداقل برای رفع دل نگرانی کوچیک من اینکاررومیکردشایدخوردن مسئله مهمی ازنظراون نباشه ولی برای من مهمه که عشقم چی میخوره ازوقتی که عشقم غذای مادرش رونمیخوره تاخودم بخوام یه غذای خوب بخورم عشقم که بیادم میاداشک توچشمام جمع میشه بخودم میگم لعنتی اون معلوم نیس نهارچی بخوره تواونوقت داری همچین غذایی میخوری

حالا برای رفع یه دلنگرانی بهش گفتم غذای بیرون روبگیر بهونه اوردتوجیه کرد شاید حرفاش بنظرخودش منطقی باشندولی باعث مرهم دل من نمیشن من ازش خواهش کردم که بخاطرمنم که شده امروزرو غذاازبیرون بگیره وسوپ نخوره ولی گوش نکرد دلم شکست ازاینکه نظروحرف من براش مهم نبوده مااینکه قبلن هم چندباربهش این خواهش روکرده بودم

وبهش گفتم خسته ای بخواب اونم یه شب بخیرخشک وخالی گفت ورفت خوابیدتوقع اینهمه سردی رونداشتم هیج جمله  محبت امیزی نداشت ترسیدم وگریه کردم توخلوت خودم

ترسیدم که هنوز زیریه سقف نرفته ایم ومن حرفای من براش مهم نیست ترسیدم ازاینکه سردشده  ترسیدم ازاینکه نکنه خسته شده باشه

نمیخوام ازدسش بدم نمیخوام ازم دور بشه خودش نمیدونه ولی همه زندگی من خلاصه شده تووجوداون

کاش هیجوقت بهش راست نمیگفتم که این وبلاگ رودارم کاش این وبلاگ رومخفی میکردم کاش نیاد نخونه اینجا رویادش بره اینجا هست اخه هنور میترسم که ازدستم دلخوربشه

خدایا منو ببخش که بنده خوبی نیستم همش گلایه وشکایت میکنم من ازت خوشبختی عشقم رومیخوام اگه خدای نکرده منو نخواست توخوشبختش کن منوهم لحظه ای بدون اون زنده نزار من تحمل زندگی بدون اون روندارم

خدایا به امام حسین قسمت میدم بفریادم برس خودت که میدونی جزتوکسی روندارم من ازتوعشقم وسلمتیش رومیخوام خدایا کمکم کن حالم خیلی بده کمکم کن بفریادم برس محتاجت هستم کمکم کن

qap man...