عشقم روخیلی دوست دارم نمیدونم به مادرش چی بگم هم به مادرش حق میدم وهم بهش حق نمیدم اون حق داره که عروسی باب دل خودش پیداکنه ولواینکه همین یک پسرروداره
ولی حق نمیدم بهش چون تواین مدت ندیدم عاشقانه مهربانانه باعشقم برخوردکنه انگارکه محبت مادری نداره انگارکه شبیه همه مادرها نباشه انگارکه چون بدنیا اورده عشقم رو باید همش منتش روکشید
گرچه وقتی فکرمیکنم میبینم هرچی اون مخالفتش روبیشترکرد و هرچی بیشترپشت سرمن یا پسرش بدبیراه وتوهین گفت عشق ما محکمترشد مادوتا عاشقترشدیم من میتونم ازسربگذرونم ولی عشقم اونجاس بامادرش تویه خونه اس وخدا میدونه چقد فشارروتحمل کرده واذیت میشه وکاری ازدست من برنیومده
ازخدامیخوام که اب سردی به دل مدرعشقم بریزه مخالفت هم میکنه سکو کنه باعث ابروریزی نشه کاری به کارمون نداشته باشه
هرروزکه بیشترمیگذره به مظلومیت وسادگی عشقم بیشترپی میبرم وازخدا میخوام که بهم همسری عشقم رواعطاکنه که بتونم عشقم روغرق درخوشبختی کنم وهمیشه لبخندوعشق روی لبهای عشقم باشه
وقتی به داشتن عشقم فکرمیکنم دلم ازشادی تندترمیزنه واشک توچشمام جمع میشه خدایا عشقم روبهم بده قول میدم که همه تلاشم روکنم که براش بهترین همسرباشم
خدایا توهمه امیدومنی خودت بفریادمون برس
خدایا کمکم کن بتونم بهت توکل کنم وهمه چیز روبه توبسپارم خدایا خودت کنارمون باشه وبازمعجزه رسیدنمون رو نشونمون بده
qap man...برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 194