سال نو و روزهای تکراری

سلام

اول ازهمه بگم عیدتون مبارک امیدکه سال خوبی همگی داشته باشید خدا حال دل همه ماهارو توسال جدید خوب کنه

خب پست قبلی رو که نوشتم فرداش بابام وبرادرزده ام اومدن خونه امون وپسفرداش که رفتن پدرشوهر بیخبر اومد خونه امون .و ماشین خودش روبرای ما اورد وماشین مارو پایینترازماشین خودش بود برای خودش برداشت یه هفته ای بود و هفته بعدباهمسر رفتن تهران

من تنها بودم رفتم یه هفته ای خونه مادرم اینا بیخبر رفتم خوشحال شدن یه هفته اونجا بودم بعداومدم خونه امون و همینجور کم وبیش مهمون داشتیم به کارای خونه تکونی نرسیدم دیگه هفت سینم رواماده نکرده بودم وتصمیم گرفتم سال تحویل بریم خونه مادرم اینا که هفت سین سال قبل رو برداشتیم وروز عید قبل سال تحویل رفتیم اونجا

خوب بود کلی بنده های خدا خوشحال شدن تا پنجم اونجا بودیم بعداومدیم خونه امون که همسر بره سرکار

بعدشم همینجور کم وبیش مهمون داشتیم تا سیزده که رفتم پیشواز رمضون

همسر بیماربود ند بیاپیشواز

طبق معمول هرسال اولین شب رمضون افطاری دادیم همسایه هارو دعوت کردیم خوب بود همه خوششون اومد

اینماه هم پری تاخیر داشت چون اسفند همسر نبود برنامه ای نداشتیم منتظر نبودم برا همین چهارم عید که پری با 4روز تاخییر که اومد خیلی ناراحت نشدم گرچه به خودم امید هم میدادم شاید خبری باشه ولی خب نبود

یکی ازهمسایه ها رفته بود براکاشت جنین برا بچه دوم 15تومن هم خرج کرد ولی جواب نگرفت حالا بعدماه رمضون اگه خدای نکرده بازخبری نشه خودمم باید برم سراغش زیرسنگ هم شده باید پولش رو جور کنیم البته تااین حد رومیشه جور کرد

هرروز که میگذره دتنگی وحسرتم بیشتر میشه کسایی که حسرت بچه دارند میفهمند که من چی میگم

کارم شده گریه تا زن حامله ای میبینم نوزاد میبینم اشکم جاری میشه انگارقلبم مچاله میشه

به هرکی که میرسم التماس میکنم دعام کنه خدا نگاهی بهم بندازه ازطرفی یه مشکلی هم خودم دارم باید همت کنم شکمم که چاق شده رو لاغرکنم که تواین زمینه هم بیعرضه ام

خدایا ناتوان خسته ودلشکسته ام

بنده خوبی نیستم توماه خودت بهت التماس میکنم کمکم کن همینجور که این زندگی عشق رو بهم دادی وبینهایت ازت ممنون وشاکرم اولادی سالم صیبم کن قول میدم مادرخوبی باشم خدایا کمکم کن مثل همیشه جشمم به رحمت توهست